پرش به محتوا

نیکقدم (مستخدم سردار دلاور خان) و ماموریت قتل نادرشاه افشار.


دلاور خان پس از ادای زیارت اولیاالله واپس عازم غور شد، بازگشت یکنفر نیکقدم نام ملازم خاص خود را که در تیراندازی وفیر تفنگ ممتاز بود و هرگز تیر او خطای خاص امر کرد در قبض لشکر نادر افشار رفته و در هرجاموق تفنگ او را بنماقتل برسانیده و فرار کند. نیکقدم بهمیل امر عازم غوریان شد و همیشه در لشکر و هشم نادر افشار پیوست و فرصت میجست، تا اینکه در حدود سرحد ایران در حالیکه نادرشاه از نور ماهتاب و هوای سرد شب استفاده می کند و در شب منزل می پیمود، نیکقدم فرصت یافته است خود را در بین جزیره و جنگل به نادر نزدیک کرده است. افتاد ولی در سر او قصوری نرسید، نیکقدم گرچه فرار نود لیک از چهار طرف او را محاصره کردند و دستگیر کردند، او را بحضور نادر افشار برند، نیکقدم خواهر زاده نادر افشار و چند کس از سران لشکر نادر شاه را معرفی کرد که آنها مراتحریک ورنه مرا به قتل چکار کردند و چه منفعتند. جزا تعین میکردند گفت من وقتا برای خودم جزا تعین ام که باید چشم راست من کور شود زیرا در جمیع عمر تیر من از هدف خطا بود و من باین گفتم مطمئن بودم قطعی داشتم، چون نور ماهتاب الماس و نگین تاج شاه را در تشعشع داشت چشم من فریب خورد و سرشاه را از تاج و کلاه فرق نکرد و تیرنگ به تاج خورد. افشار امر که چشم راست اورا کرد، جلاد بیمروت هردو چشم او را کرد، نیکقدم دو بعدی کرد که شاه رفته بود کرد که جلاد که از امرشاه هردو چشمم را کرد و گفت که خواهر زاده شاه بتو اعتماد کرد و تو چگونه نام او را بر زبان آورد او را به قتل رساند، ثابت کرد که این جلاد هم از آن دسته بود. چشم نابینا شد ام در دیار خود را نمی توانم امیدوارم از کارخانه شاه بمن معاشی تعین کند که تا زنده ام در جوار شاه گره و برهنه نمانم، نادر شاه امر کرد که اولا جلاد را به قتل رساند و ثانیا گفت نیکقدم را در مطبخ بردند و از بس نان مطبخ شاهی تازنده است که به او بدهند. عمله و طباخ ها با نیکقدم حس بدبینی دارند و حق بجانب هم در کاسه اش میریختند و میریختند و گاهی اوقات ریگ و خاک میریزند. کاسه اش استخوانی بدون گوشت را گذاشته بود، طباخی را گفت ساتور خود را تا استخوان را بشم ساتور که بردست او رسید بر فرق سر طبی چنان کوفتی که مغزش ریخت، به نادر افشار کرد نیکقدم کاسه بر استخوان و نمک را در حضور و از جفای طباخ نشان داد، نادر شاه را نشان داد، نادر شاه را نشان داد، و در آن دو. ولی هرات رسیدند رفتند و نیک آمدم از هرات در فیروز کوه نزد امیر دلاور خان و دلاور خان آنچه لازم و سزاوار بزرگی و شخصیت او بود از ملک و مال بدو انعام نومده او را نوازش زیاد فرمود.
برگرفته از کتاب تاریخ سلسله سلاله آل شنسب
اثری از سناتور محمد نسیم پروانه
ChatGPT Image Oct 2, 2025, 10_58_30 AM