پرش به محتوا

کاوشهای چشت و مهمان نوازی اسمعیل خواجه.

موضوع بدین قرار بود که همواره از زبان آبا و اجداد و مو سفیدان قوم غور می شنیدم که عموما نجیب زاده گان آل شنسب که در غورات بوده اند زمانیکه شراب موت را می نوشیدند تا بوت آنها را در چشت شریف رسانیده به جوار حضرت سلطان علیه رحمه دفن میکردند. همواره در تعقیب این مفکوره بودم که از ملاحظات کتب تاریخ و غیره اسناد مدار اعتبار این سلسله را معلومات نموده در رساله ای ترتیب دهم، بناء علیه بروی همین منظور در سال 1317 شمسی در چشت شریف رفته شرفیاب آن مقام گردیدم. در روز اول پس از ادای زیارت هر اندازه کوشیدم به مطلب نرسیدم، زیرا همه اطراف و جوار زیارت از چهار سمت قبرستانی های نو و کهن بنظر میرسید و روز هم به آخر رسیده بود، در پایان آن روز به یکی از مجاورین زیارت مراجعه نمودم که او شخص محاسن سفید و معُّمر معلوم میشد، از مذکور معلومات خواستم، گفت همان گنبد که رو بروی دروازه زیارت موجود است بنام هجره سلطان غور شهرت دارد. بیشتر معلومات نداد و گفت اگر شما در تگاب غز بجای سید اسمعیل خواجه بروید ممکن او بشما معلومات دهد زیرا او شخص صاحب معلومات و کلان سال است و علاوتا از آبا و اجداد آنها تا اکنون سر پرستی و مجاورت زیارت را بعهده داشته و دارند، و ما همه از جانب آنها به مجاورت مقرریم. صبح در تگاب غز بجای اسمعیل خواجه رفتم، از حسن اتفاق موصوف با جماعت زیاد از اقوام و اطرافیانش و عبدالغفور خواجه پسرش که رئیس و ارباب قوم بود به درب مهمان خانه خود نشسته و محفل قومی داشتند، یک نفر که با من همراه بود اسب ها را گرفت و من نزد اسمعیل خواجه رفتم، چون در صدر محفل قرار داشت وضع و سیمای شرافت مندانه او گواهی میداد که او بزرگ و محترم آن قوم باشد، پس از مصافحه که استفسار احوالم را نمود بنده خودم را معرفی نمودم، فورا پسر خود را فرمود که مهمان خانه خصوصی مرا گشوده و این مهمان عزیز مرا در آنجا برده خدمتش را به درستی به جا می آوری. در آن تاریخ برادر محترم من محمد سعید خان که او (مشعل) تخلص میکند مدیر تحریرات ولایت هرات بود و عبدالغفور خواجه با او دوستی و معرفت کامل داشت، چون به درستی مرا شناخت هر چند کوشیدم که وا پس در زیارت بروم قبول نکردند و شب آنچه در ادای مهمان نوازی لازم بود دریغ نفرمودند. اسمعیل خواجه از قول پدر ها و گذشته گان خود قصه ها میکرد و از دودمان نجیب زاده گان غورات معلومات میداد و خود را ممنون احسان و نوازش آن دود مان میدانست و میگفت؛ پدر ها و آبا و اجداد ما را نجیب زاده گان غور جوی های زمین و مبلغ های زیادی بخشوده اند و خیلی اظهار خوشنودی و دعا گویی در حق آنها مینمود، موضوع مجیب الدین سلطان و دختر شاه درواز را به همان قرار که شهرت دارد و تاریخ جلالی در صفحه (227) بیان داشته که مختصر آنرا در صفحه (176) این رساله بیان نمودیم به همان طریق قصه میکرد، و نیز از قضیه روز دفن امیر دلاور خان و مجادله مجاورین و اطرافیان زیارت با لای خیرات و اسقاط طوریکه تا اکنون شهرت دارد و گفته میشود بیان میکرد، چون صبح شد بنابر خواهش و در خواست من سید عبدالغفور خواجه پسر خود را چنین امر و هدایت داد که در نفر دهقان خود را با خود برده و در حل مطلب این مهمان عزیز خود کمک و همکاری میکنید و گفت؛ قبرستانی سلاطین و نجیب زاده گان غور در قریب عید گاه و چند قبری در سمت شمال زیارت است که به مرور زمان همه لوحه سنگ ها بر زمین افتاده و قبور باقی مردمان هم در اطراف آنها زیاد است که باید به تکلیف و زحمت سنگ ها را بالا کرده و مطلوبه را به دست آورید، قرار هدایت او عبدالغفور خواجه که خدا حافظ او باد با من در چشت شریف آمد زمانیکه داخل اقدام شدیم بر حسب هدایت پدرش از همان سمت شمال زیارت بعد از بلند نمودن چند سنگ دو لوحه سنگ های بسیار عالی را بدست آوردیم که از سنگ مرمر حجاران قابل هرات تراشیده بودند، یکی از شاه کرم سلطان بن شاه ولد سلطان و لوح مقبره شاه ولد سلطان بن شاه غلام سلطان بن ظهیر الدین محمود بن مجیب الدین سلطان که به تفصیل تحریر و نقاشی و حکاکی شده لیک نصف آن بر زمین افتاده و نیم دیگر آن بجای خود استوار بود و آنهم به مرور زمان در بین خاک و سنگ نا معلوم گردیده بود که از بین خاک برون نمودیم و معلوم گردید که حجاران دو سنگ را باهم وصل و پیوست نموده بودند که از همدیگر جدا شده و حصه فوقانی آن در زمین افتاده بود و ما آنرا بلند نموده حل مطلب کرده بالای قبر گذاشتیم، لیک وصل کردن آن حجار قابل لازم داشت که ما نتوانستیم. در مقابل مقبره شاه کرم سلطان لوح مقبره الماس بیک بن پهلوان گرگ موجود است که آنرا هم بلند کردیم و در آن روز همین لوحه سنگ ها دیده شد که یک اندازه مقصد حاصل گردید، زیرا ما بعد از شاه کرم سلطان را لوحه سنگهای قبور چهار باغ گواهی میدهد. روز دیگر علاوه بر دو نفر دهقان های عبدالغفور خواجه، دو نفر مزدور هم گرفتیم و بر حسب هدایت و راه نمائی آقای اسمعیل خواجه در قریب عیدگاه شروع در جستجو نمودیم در اخیر روز و بعد از بلند نمودن چندین لوحه سنگ ها لوح مزار مجیب الدین سلطان را از بین آن قبرستانی و از بین خاک برون نمودیم، چون سنگ در اصل از سه حصه سنگ رخام زرد گونه و روشن با هم وصل گردیده بود که در اثر افتادن بر زمین و ثقالت هر سه از هم دیگر جدا شده اما حجاری و نقاشی و حکاکی آن چشم بیننده را روشن میکند، ما همین قدر توانستیم که آن هر سه حصه را برابر و پهلوی هم در بالای قبر گذاشته و از خطوط آن حل مطلب نمودیم، ولی استوار نمودن و بر پا کردن آن از مقدور ما نبود، در آن سنگ چنین رقم یافته بود «مجیب الدین سلطان بن دلاور سلطان بن ملک غیاث الدین پیر علی» و به همین دستور روز دیگر مقبره امیر دلاور خان بن شاه کرم سلطان را هم معلوم نمودیم. آقای عبدالغفور خواجه در شب اول که مهمان علاقه دار بودیم با من بود بعدا هر دو نفر دهقان خود را به دسترس من گذاشته و مرخص گردید، من چهار شب دیگر در چشت شریف بودم تا اینکه از برکت روحانیت حضرت سلطان علیه رحمه توانستم استفاده کامل حاصل نمایم، در آن وقت همه چیز ارزان بود و به قیمت مناسب گندم و گوسفند و روغن بدست می آمد، نفر شخصی من همه روزه گوسفند و اشیای لازمه را خریداری نموده با یکی از مجاورین زیارت در پخت و پز و سرشته آب و نان معروف بود در هر روز یک گوسفند خوب کفایت میکرد، مجاورین زیارت و اشخاص بیکار و محتاج با ما همکاری میکرند. روز پنجم از چشت شریف حرکت کرده و شب در جای آقای عبدالغفور خواجه رفته یاد داشت هایم را پاک نویس کرده فردای آن از اوشان دعا گرفته جانب هرات رفتم زیرا برادرم آقای (مشعل) در هرات بودند. در سال 1317 قراریکه بیان گردید از ملاحظه لوحه سنگ های مزارات و مقبره های چشت شریف بحد کافی استفاده نمودم که ارتباط اسماء آبا و اجداد آنها در کتب تاریخ تطبیق است چنانچه از لوح مقبره های چهار باغ غور الی شاه کرم سلطان و از شاه کرم سلطان و شاه ولد سلطان پدرش در چشت شریف الی مجیب الدین سطان و از مجیب الدین سلطان الی دلاور سلطان ملک پیر علی توضیح گردید که دیگر مجالی در تحقیق باقی نمانده زیرا دلاور سلطان و ملک پیر محمد سلطان و ملک غیاث الدین پیر علی و سلسله های ماقبل از آنها را کتب تواریخ الی زمان ابتدای اسلام آوردن سلاطین با دین و داد غورات توضیح نموده و بلکه ماقبل از اسلام آوردن آن دودمان را نیز واضح ساخته اند که اخیرا میرسد به ضحاک عرب. و آنهایی که ما بعد از امیر دلاور خان و سردار امیر محمد خان برادر زاده اش در سرتاسر غورات یعنی چغچران، شهرک، تولک، فرسی، ساغر، غور، پسابند و پرچمن نژادی از آنها باقی مانده و تا اکنون موجود و نامی هم از اکثر اشخاص نامدار آنها گرفته شده و به نیک نامی یاد شده و میشوند، که از هر یک به نوبه آن ذکر خواهد شد انشالله ! برگرفته از کتاب سلسله سلاله آل شنسب سناتور محمد نسیم پروانه  
چشت شریف