کتاب سلاله آل شنسب و روش گرد آوری آن اثری از مرحوم محمد نسیم پروانه
اکنون بر میگردیم به اصل مطلب، چون جوینده یابنده است، فدوی راقم این رساله از مدتیست در جستجو و طلب این مطلب بودهام که سلسلة اسماء سلاطین و ملکان و نامداران و سردارزادگان دودمان آلشنسب را معلومات نموده از ملاحظه اسناد و تمسکات معتمد و ثُقه طور اختصار درج رساله جداگانة نموده و شجره این دودمان را که در غور و غزنی و هند و بامیان بودهاند ترتیب داده بدسترس شایقین آن بگذارم، زیرا کتب تاریخیکه ازین سلسله یادآوری نموده درین عهد و زمان حکم عنقا و کیمیا را برخود گرفته که مطالعه آن به ندرت هم دستگیری نمیکند. بناءً علیه از سال 1317 هذا سنه 1351 خورشیدی همواره کوشیدهام تا در نتیجه از ملاحظه کتب تاریخ و اسناد و فرامین و لوحسنگها که در غور و چشتشریف درهرات بوده و آنچه از قول آبا و اجداد شنیدهام و یادداشتها گرفته بودم اینک فرصت یافتم که درج رساله هذا نمایم انشأاللهتعالی، و امید است تکمیل گردد که از ملاحظة آن قارئین گرام، وطندارها و خصوصاً نجیبزادگان آلشنسب استفاده حاصل فرموده و این مذنب را به دعای خیر و مغفرت یاد و شاد فرمایند. زیرا حصول افتخارات سلاطین با عدل و داد و دین پرور غورات را چه از نگاه ایمان و اسلام و چه از نظر کشورگشائیها و فتوحات و غزوات و نام، متکی بهعموم قوم غیور غور میدانم، برای اینکه مردم نجیب غورات معنا یک وجود واحد شمرده میشوند و این مسئله آفتابی روشن است که سلاطین غورات این همه افتخارات را به تنهائی خود کسب نکردهاند و همه مؤفقیتها و حصول افتخارات و نام در اثر وحدت و اتفاق و قوت بازوی اجتماع بوده است و البته شجاعت و متانت و عزم راسخ و تدبیر و نیات نیک آنها سبب تقویت و راه نمائی قوم بوده است ولی موفقیت اوشان در اثر لطف الهی و قوت اجتماع بوده، بهر تقدیر چون حصول نیکنامی اسلاف سبب افتخار اخلاف است و نباید رفته رفته و به مرور ایام آن همه افتخارات و زحمتکشیها و نام نیکوی آن رادمردان از لوح خاطرهها محو گردد. بناءً آنچه درین راه در طول مدت 34 سال زحمت کشیده و یادداشتها گرفتهام و اوراقهای پریشان و پاشان و غیر منظم داخل هم گرد آمده میخواهم بهقلم مکسرة خود بداخل این رساله بیادگار بگذارم، چون از اثر پیری دست و دیده با من موافقت ندارند رجای واثق از قارئین گرام آنست که نقیصههای قلمی را به قلم عفو و لطف خود اصلاح فرموده معذورم دانسته بدعای خیر و مغفرت یادم فرمایند. یک اندازه کتب تاریخ که پدر مرحومم داشته و یا از کتاب خانههای دوستان و برادران و کتابخانة وزارت معارف و کلوپ ادبی هرات را که ملاحظه نمودهام همه مؤرخین عظام بنوبه خویش از سلاطین غورات به نیکوئی نام برده و ازیاد بود آنها فروگذاشت نفرمودهاند، اما از اینکه رسالة جداگانة که خاص مربوط بدورة آلشنسب بوده باشد و سلسلة نسبی این نژاد را از ابتدا تا انتها یادآور گردیده باشد ترتیب نیافته است. تنها مرام این بوده که نام سلاطین نامدار غورات درج صفحات تاریخ بوده و فروگذاشت از یادآوری نشده، مثلاً در کتاب تاریخ فرشته در صفحه ( ) ذکر گردیده که لیست حکمرانان عمده سلالة غوریها با سال جلوس شان بر حسب ذیل است: اول عزیزالدین حسین، دوم سیفالدین، سوم علاءالدین، چهارم غیاثالدین، پنجم شهابالدین، ششم بهاءالدین، هفتم محمود، هشتم علاءالدین و در اخیر ذکر نموده است که انقراض دولت غوریها 612 قمری مطابق به 1215 میلادی سلاطین افغان در مالوه مؤسس این سلطنت در سال 810 قمری دلارخان غوریاست که اولاد او 136 سال پادشاهی آ ولا را داشتند. آخرین پادشاه آنها سلطان محمود است بههمین دستور فوق در اکثر کتب تاریخ اسماء سلاطین با نام غورات ذکر شده و طور شجره و ترتیب اسم و ولد سلسلة نژادی کمتر به نظر رسیده، تنها کتاب تاریخ طبقات ناصری مؤلف مولانا سراج جوزجانی که در سنه 658 قمری در دهلی نوشته شده و مؤلف مرحوم رحمتالله علیه بدربار سلاطین غورات نژاد آل شنسب محشور بوده و بسی از حوادث تاریخی را در اوایل خروج مغل به رای العین مشاهده کرده و یا از اشخاص خبیر و ثقة آن عصر سماع نموده و در کتاب خود نوشته است و همچنین ملکالکلام مولانا فخرالدین مبارک شاه مروزی رحمتالله علیه که از شعرای عصر سلاطین آل شنسب و از مقربان نامدار را در سلک نظم کشیده و آن جواهر را در سمت صحت انتظام داده و بر سلک آن به صدف شرف ضحاک تازی بسته و تامین انقراض دورة دودمان آل شنسب که در خروج چنگیز خَذَلَهُمُالله تَعالی و آل چنگیز صورت گرفته، مؤلف مذکور اکثراً واقعات را از مشاهدة خود تا عصر و زمان خودش که در عهد سلاطین مملوک آل شنسب بوده در کتاب طبقات ناصری گنجانیده، ولی بعد از آن عصر که در اعصار مابعد و زمان استیلای مغلها و خوارزمشاهیها بار دیگر از ذریعة آلشنسب رویکار آمدند یک اندازه کتاب روضةالصفا مؤلف مولانا خاوندشاه هروی بنام سلاطین کرت غورات یادآوری نموده که عبارت از سلطان شمسالدین محمد ابی بکر کرت بن ناصرالدین ابی بکر است، اما پس از آن عصر حکمروایانیکه چراغ دوده سلاطین اسبق غورات گردیده و در غورات اقتدار نفوذ امر تمام داشتهاند کمتر درج صفحات کتب تاریخ گردیده، تمسک و اسناد قابل قبول و مدار اعتبار که سیر و رجعت قهقری این سلسله را با سلاف اوشان پیوند میدهد اولاً لوحه سنگهای مزارات نامداران غورات است که در غرب تیوره و چشت شریف موجود است، چنانچه در سال 1317 شمسی برای یادداشت گرفتن آنها خودم در چشت شریف رفته و بعد از توقف پنج شب که چندین لوحه سنگهای زیاد را زیر و رو نمودم تا توانستم یادداشتهایم را تکمیل کردم که در مرحلهاش بیان ذکر میشود انشأالله تعالی، دوم نسخة نایاب قلمی که میرجلالالدین اندرابی در عهد سلطنت پادشاه مقتدر افغانستان احمدشاه غازی، بنابر امر آن پادشاه دورة حیات و سرگذشت زندگی احمدشاه بابا را الی زمان سلطنت او برشته بیان آورده و در ضمن آن نظر بدوستی و برادری که با دلاورخان بن شاه کرم سلطان غوری داشته یک اندازه از سلسله نسب و آبا و اجداد او که از نژاد سلاطین غور و آل شنسب است الی زمان ملک شمسالدین کهین یادآور گردیده و آن نسخه در صندوقخانة نسبی امیرعبدالرحمنخان موجود بوده و اخیراً در کتابخانة شخصی مرحوم عنایتالله خان معینالسلطنه نهاده شده بد. چون جناب معینالسلطنه مرحوم را با پدر مرحومم لطف و نوازش زیاد بود و پدرم از مقربان دربار امیرحبیبالله خان شهید و آن نسخه را معینالسلطنه مرحوم برایش عنایت فرمود که آن تاریخ مختصر و گوهرگران بها در نزد برادرم مرحوم نظرمحمدخان رئیس خزانه افغانستان موجود و متأسفانه که بطبع نرسیده و در اثر کثرت استعمال مندرس گردیده در آن نسخه از عصر سلاطین کرت غور الی زمان دلاورخان بن شاه کرم سلطان ثبت گردیده که در لوح سنگهای مزارات غور و چشت شریف تطبیق است. از ملاحظة این اسناد و کتب تاریخ ثقة که دارای ذکر سلاطین نامدار غورات بوده و در اثر جستجو و سعی و تلاش بملاحظهام رسیده لیک از اثر موانع و رویداد مشکلات امور زندگی و عدم فرصت نتوانستم که طور مشروح شرح واقعات کلیه و جزئیه ادوار آن دودمان با ایمان و سوانح مکمل ایشان را درج این اوراق نموده بیادگار بگذارم، بناءً بملحوظ زحمتیکه کشیدهام و ذوقیکه درین راه به من دست داده از اوقات خویش وقتی گرفتم و از لحظات لحظة جستم تا توانستم از بحر قطرة گرفته و درین گنجینه گنجانیدم، چون درین عصر کتابهای تواریخ مانند زهره و مریخ به آسمان پیوسته و به مثل عنقا و کیمیا جز نام و نشانی از آنها نمانده که خیلی به ندرت و زحمت ملاحظة آن دستگیری مینماید و احتمال میرود از اثر عدم وجود کتب تاریخ و نبودن استعمال و ملاحظه و مطالعة آن رفته رفته نام نامی نامداران باعز و اقتدار که سبب افتخار ابنای این دیار کوهسار است از اذهان همه ابنای وطن محو گردیده و اثری از یاد و بود آنها باقی نماند بناءً از یک قطرة عطر هم میتوان دماغ ذوقمندان رایحة این گلستان را معطر ساخت انشأالله تعالی!


